کاش میدانستیم

قسمت آخر رمان در ادامه مطالب

این یک پیام تبلیغاتی است :

برنامه افزايش بازديد آمار سايت و وبلاگ , اين برنامه يکي از برنامه هاي است که پشت سر هم به وبلاگ و سايت شما وارد مي شود و پس از اتمام بازديد دوباره از وبلاگ شما بازديد ميکند!!!!!!

اما سئوالی که پیش می آید اینست کاربرد آن چیست ؟ با فرض این که شما از امکانات این وب سایت استفاده کنید و آمار وب شما روزانه از هزار بازدید بالاتر برود آنوقت چه چیزی نصیب مدیر وب می شود ؟ و یا اصلا" این آمار چه کاربردی دارد؟

آمار بازدید هر وب به مدیر آن وب نشان می دهد میزان استقبال دیگران از وبلاگش در چه حد است حالا اگر با استفاده از این نرم افزار آمار شما بالا برود دیگر مدیر وب چگونه متوجه میزان استقبال از مطالب وبلاگش بشود؟

اگر واقعا" کسی به بالا رفتن آمارش به این صورت خوشحال می شود لازم به استفاده از این نرم افراز و مشابه نیست کافی است شما :

مطلب جدیدی بگذارید سپس به ادامه مطلب رفته چند عبارت در آن بگذارید حالا وارد وبلاگ شده و به طور مرتب بر روی عبارت (ادامه مطلب) کلیک کنید در ظرف حداکثر پنج دقیقه آمار بازدید آن مطلب از پنجاه بار بالاتر می رود حالا اگر واقعا" خوشتان آمد پنج دقیقه دیگر همین کار را تکرار کنید و همینطور ادامه دهید تا بیشتر خوشتان بیاید ...

ولی واقعا" چرا بعضی از ما ایرانی ها به این جور آمار دلخوش میکنیم آخر چرا ؟ چرا ؟

من نمی دانم اگر شما میدانید لطفا" نظر خود را برای من هم بنویسید

پرویز پسری که آموخته بود روی پای خودش بایستد آمده بود تا برای تامین شغل و درآمد آینده اش بدون تکیه به کسی تلاش کند موفق هم بود ، اما برای ادامه راه به اقتضای طبیعت همراه و همدلی می خواست ولی در انتخاب این همراه راه اشتباهی را رفت و زندگی خود را با زندگی دختری گره زد که جاده آرزوهایش متفاوت بود و راهش راهی جدا ...

انتهای جاده آرزوهای نسرین چه دور بود او در ابتدای این جاده گام بر می داشت و در انتها بهشت رویایی اش را می دید و دیگر برایش هیچ کس مهم نبود ، دست سرنوشت هم به واقعیت فرش قرمز را برای گامهای او گسترانیده بود تا آرزوهایش را عملی کند .

اگه گفتید این کیه ؟ فریال

اما یک سئوال از روزی که وی در مسابقه ورودی شرکت کرد تا امروز که از مسابقه ( به دلیلی که خودتان بهتر می دانید ) حذف شد چهره های متفاوتی از او دیدید او چگونه می تواند هر چند وقت چهره خود را با تغییر زیباتر جلوه بدهد راهکار او در تغییر چهره چیست ؟

وب قشنگی داری به وب منم سر بزن

این جمله را تا به حال چند بار بعنوان نظر در وبلاگت دریافت کرده اید حالا سئوال

1 - این نظر چه کاربردی دارد ؟ اگر داده نمی شد چی میشد ؟ زیرا نظر باید بگونه ای باشد که یا جنبه انتقاد داشته باشد که در این صورت مدیر وب با دیدن انتقاد اگر به جا باشد اصلاح کند و یا پیشنهاد باشد که در صورت امکان عملی شدن آنرا بکار ببندد در این جمله کلیشه ای که وب قشنگی داری چه انتقاد و یا پیشنهادی وجود دارد ؟

2 - در اینجا بنظر می رسد بیشتر منظور قسمت دوم است یعنی به وب من هم سربزن که در این صورت باید نوشته میشد لطفا از وبلاگ من بازدید کن .

3 - در بسیاری از وبلاگها در شروع عباراتی همچون نظر یادت نرود ، نظر فراموش نشود دیده می شود و جالبتر اینکه در بعضی از جاها جمله اگه نظر بزاری من دو سه برابر جبران میکنم به چشم میخورد ( یعنی اگر یک نظر بگذاری من دو یا سه تا نظر می گذارم ) اگر نظر دادن به این صورت مفید است کافی است هر که وبلاگ دارد یک بار جمله چه وب قشنگی را داری نوشته پس از کپی آنرا در تمام وبلاگها بگذارد و یا اینکه چرا در یک مطلب ، می تواند همین جمله را در همه مطالب به صورت جدا جدا کپی کند که در این صورت هر کدام از ما تعداد زیادی نظر دریافت می کنیم اما سئوال اینست که این نظرات چه استفاده ای دارند ؟

4 - البته بی شک انسان نیاز به مورد توجه قرار گرفتن دارد وقتی شخص وارد وبلاگش می شود با دیدن نظر ، متوجه توجه دیگران می شود اما این توجه باید واقعی باشد نه برای اینکه دیگری را به وبلاگمان دعوت کنیم نظر بگذاریم این که دیگر معنای مورد توجه قرار گرفتن را هم نمی دهد .

دوست داشتن چه زیباست کاش همه همدیگر را دوست داشتند اما چرا بعضی در راه این احساس همه چیزشان را می بازند ؟

شاید دوست داشتن را باید آموخت ؟

اینکه چگونه باید دوست داشت ؟

چگونه این دوست داشتن را باید ابراز کرد ؟

و در راه این دوست داشتن تا کجا باید پیش رفت ؟

آیا میدانید اگر دوست داشتن را بلد نباشی و ندانی چگونه دوست داشتنت را نشان بدی ممکن است روزی بگوئی من دوستش داشتم ولی به او باختم ؟

و یا به قول شکسپیر : من او را دوست داشتم اما دوست داشتن را بلد نبودم !

و رسیدن به این نقطه چه احساس تلخی است احساس شکست در دوست داشتن ، خیلی تلخ ، به امید اینکه هیچکس تلخی این شکست را تجربه اش نکند ....

کیان همانند جوانی بود که بر بلندای صخره ای در ساحل نشسته بود او افق زببای دریا را در دوردست ها می دید ، سوار بر موجی به رنگ آرزوهایش ، غافل از اینکه جلویش ارتفاع بلندی بود که میتوانست همه زندگیش را بر باد دهد ....

( شرکت شما در نظر سنجی راهنمای ما درادامه راه است .)

عده ای هستند که فکر میکنند وتصمیم می گیرند در حالی که اصلا فکر کردن را بلد نیستند.

( هایدگر ، فیلسوف غربی)

آیا تا بحال از خود پرسیده ایم تا چه اندازه در زندگی بطور منطقی فکر میکنیم ، تصمیم میگیریم وبعد عمل می کنیم ، و یا بقول هایدگر آیا اصلا فکر کردن را بلد هستیم یا نه ؟

به زندگی شخصی خود نگاهی بیانداز . لحظه ای با خودت خلوت کن و در گذشته ات مروری داشته باش ، آیا انتخاب رشته تحصیلی ات ، آیا انتخاب شغلت ، انتخاب همسر و دهها تصمیم دیگری که در زندگی گرفته ای برپایه عقل و اندبشه بوده است ؟

اگر افراد جامعه با عقل وتدبیر فکر می کردند و تصمیم می گرفتند آیا بسیاری از دردها و رنجهائی که امروزه گریبانگیر انسانها شده است وجود داشت ؟

این رمان ( تراژدی ) بر اساس یک روایت واقعی نوشته است که قسمت اول آن در اینجا آورده می شود کسانی که مایل به خواندن این رمان هستند بر روی ادامه مطلب کلیک فرمایند.

( با شرکت در نظر سنجی ما در بهبود نوشته یاری دهید )

-------------------------------------------------------------------------------------------------

عشق آن شب مستِ مستش کرده بود‎ ‎ فارغ از جام الستش کرده بود

بقیه در ادامه مطلب

نرم افزارهای ارتباطی وایبر ، اینستاگرام ، واتس اپ و تلگرام و ... راهی برای تسهیل در روابط اجتماعی روزمره مردم تا از این راه براحتی در حداقل زمان ممکن ارتباط بین ما را برقرار کند .

بی شک یک وسیله در نفس خود نمی تواند مضر یا مفید واقع شود چگونگی استفاده ما از آنهاست که مضر یا مفید بودن آن را معین میسازد .

بعنوان مثال : دانشجوئی در مطالعات درسی خود به سئوالاتی برخورد می کند که یافتن پاسخ برایش براحتی میسر نیست حال این دانشجو با دعوت از دانشجویان هم درسش یک گروه در وات ساپ تشکیل میدهند این دانشجویان هم در روزهای بعد با ملاقات با دوستانی که در همین زمینه مطالعه دارند دعوت می کنند تا وارد گروهشان شود در اینجا ما یک گروه داریم که همگی پیرامون یک جنبه علمی دانستنیهای خود را به اشتراک می گذارند واین استفاده ای است بهینه از اینگونه نرم افزارها.

در مثالی دیگر : دختری با یک و یا دو یا سه نفر از دوستانش تشکیل یک گروه می دهند و در این گروه فیلمها ، تصاویر و مطالبی که از نظر اخلاقی چندان مثبت نیستند به اشتراک می گذارند همین جریان به تنهائی می تواند اعضای این گروه را آسیب پذیر کند و از سوئی در موارد متعدد مشاهده گردیده که پسرانی نیز از طریق آشنائی با یک یا دو نفر از اعضای این گروهها عضو گروه شده و در پی آن تبادل پیام بین این دختران و پسران که عواقب تلخی را اکثر اوقات بدنبال دارد شکل می گیرد.

در گذشته نه چندان دور کارشناسان اجتماعی معتقد بودند که برنامه های تلویزیون که از جاذبه برخوردار باشند موجب می شوند افراد یک خانواده اگر چه در یک جا دور هم جمع شده اند ولی فکرشان متمرکز روی برنامه تلویزیون می گردد و این ارتباط خانوادگی را کمرنگ می کند حال با بوجود آمدن نرم افزارهای اجتماعی که ارتباط در فضای مجازی را میسر میسازد هر کس را به گوشه ای ( و یا اطاقی ) میبرد تا فرد در انزوا با خیال آسوده وارد گروه خود در فضای مجازی شود این رفتار نه تنها ارتباط خانوادگی را کمرنگ بلکه بی رنگ می کند.

در اینجا ذکر این سئوال نیز ضروری بنظر می رسد که آیا والدین در جریان کیفیت محتوی و اشخاص تشکیل دهنده گروههائی که فرزندانشان عضو هستند قرار دارند ؟

آیا والدین افرادی که فرزندشان در خلوت خود در فضای مجازی با آنان ارتباط دارد را می شناسند ؟

امروزه در فضای مجازی افرادی دچار وابستگی های توخالی و بی پایه میشوند که خاتمه اینگونه روابط ناراحتی های شدید روحی و روانی را بدنبال دارد.

با مرور وبلاگها به نوشته های زیادی برمی خوریم که از جدائی ، خیانت و ... حکایت می کند که اکثر این جدائی ها از ارتباطی شکل گرفته که سرآغازش همین فضای مجازی بوده است که معمولا این روابط و وابستگی ها توخالی و بی پایه هستند.

از سوئی فردی که در یک گروه عضو میشود معمولا به تبادل پیام میپردازد در نتیجه بطور مرتب به سراغ موبایلش می رود وانتظار دریافت پیام را دارد و اصطلاح اعتیاد به موبایل و فضای مجازی از اینجا شکل می گیرد . فرد در محیط آموزشی ، در یک مهمانی ، در خیابان به هنگام عبور ، در منزل و ... ناخودآگاه نگاهی به موبایلش میاندازد تا در جریان پیامهای دریافتی اش قرار گیرد و در انتها میتوان گفت که تمام فکر و حواس فرد در طول شبانه روز متوجه فضای مجازی سپری می شود.

عروسکش آغوش باز کرده گوئی همبازیش را می خواهد اما ... ؟ .

شش ﮐﻠﯿﺪ ﻃﻼﯾﯽ ﺁﺭﺍﻣﺶ :
ﯾﮏ : ﻗﻀﺎﻭﺕ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺗﺎﺛﯿﺮﯼ ﺑﺮ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﻦ ﻧﺪﺍﺭﺩ .
ﺩﻭ : ﻣﺮﺩﻡ ﻭﻇﯿﻔﻪ ﻧﺪﺍﺭﻧﺪ ﻣﺮﺍ ﺩﺭﮎ ﮐﻨﻨﺪ.
سه : ﺍﺯ ﮐﺴﯽ ﺩﺭ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﻟﻄﻔﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ ﺗﻮﻗﻌﯽ ﻧﺪﺍﺭﻡ ﻭﮔﺮﻧﻪ ﺍﯾﻦ ﻟﻄﻒ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺣﻖ ﺍﻭ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﻢ.
چهار : ﮐﺴﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺭﻓﺘﺎﺭ ﻧﺎﺟﻮﺍﻧﻤﺮﺍﺩﻧﻪ ﺑﺎ ﻣﻦ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺍﻧﺪ ﺗﻮﺳﻂ ﮐﺎﺋﻨﺎﺕ ﻣﺠﺎﺯﺍﺕ ﺧﻮﺍﻫﻨﺪ ﺷﺪ ﻫﺮﭼﻨﺪ ﮐﻪ ﻣﻦ ﻫﺮﮔﺰ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﺍﯾﻦ ﻧﺸﻮﻡ.
پنج : ﺩﻧﯿﺎ ﺳﺨﺎﻭﺗﻤﻨﺪ ﺗﺮ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻣﻮﻓﻘﯿﺖ ﮐﺴﯽ , ﺭﺍﻩ ﻣﻮﻓﻘﯿﺖ ﻣﺮﺍ ﺗﻨﮓ ﮐﻨﺪ .
شش : ﻣﻼﮎ ﻣﻦ ﺭﻓﺘﺎﺭﺷﺮﺍﻓﺘﻤﺪﺍﻧﻪ ﻭ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﺍﺳﺖ ﻧﻪ ﻣﻘﺎﺑﻠﻪ ﺑﻪ ﻣﺜﻞ.

***********************

عجب دنیایی است
هیچ کس برای کسی کاری انجام نمی دهد،
"بی مزد"
حتی به اندازه گفتن یک
"دوستت دارم"

***********************

خوشبختی یعنی =
قلبی را نشکنی / دلی را نرنجانی / آبرویی را نریزی / و دیگران از تو آسیبی نبینند
حالا برو ببین چقد خوشبختی!

***********************

بی لیاقتی دولتمردان عراق در طی حدود یازده سال در اداره عراق ، کشور را بسوئی سوق داد که امروز می بینیم . خصوصا درد و رنجی که گریبان زنان بی دفاع موصل را گرفته است و گوئی کسی توان ارائه راه حلی را ندارد . دکتر عبادی هر روز وعده رهائی می دهد ولی ...

نوری مالکی کلیه نهادهای امنیتی را منحل کرد بدون آنکه جایگزین مناسبی برای آنها بوجود آورد . برای ایجاد امنیت در کشور متوسل به نیروهای خارجی شد آنها هم پس ازمدتی به کشورشان برگشتند واین درحالی بود که در طول یازده سال به اندازه ذره ای به فکر ایجاد ساختارو تقویت ارتش نبود،( ساختار ارتش بدنبال حمله آمریکا و سپس انحلال آن ازهم پاشیده بود ) گروه گروه افسران ورزیده ای که می توانستند ارتش را اداره کنند به بهانه بعثی بودن و ... اخراج وخانه نشین کرد . گروههای (میلشیای دولتی ) در سراسر عراق موجبات اذیت و آزار مردم خصوصا سنی ها را فراهم می کردند . فرماندار موصل شهری که آمار اهل سنت آن بالاست بارها با توجه به همین موضوع اظهار می داشت : اگر روزی موجی ایجاد شود دیگر قابل کنترل نخواهد بود او می گفت اینجا میلیشاهای دولتی بطور مرتب موجبات مزاحمت برای اهل سنت را فراهم می کنند و در این زمینه هشدار می داد . حتی یک بار برای رساندن صدایش به دیگران متوسل به یک خبرنگار خارجی شده بود او در مصاحبه گفته بود : اگر روزی شهروندان موصل دست به حرکت اعتراضی بزنند مشکل بزرگی شکل می گیرد . اما گوئی گوش شنوائی نبود . العبیدی وزیر دفاع عراق هم همین نظر را دارد او هم می گوید یکی از علل سقوط موصل بدرفتاری نیروهای عراقی با ساکنان این شهر بود .

العبیدی میگوید : زمانی که داعش وارد شهر موصل شد، اگر یک نیروی نظامی در سطح یک گردان در آنجا حضور داشت، کافی بود تا داعش به پایان رسد.

تا اینکه گروه داعش با شناخت عمیق و دقیقی که از وضعیت داشت در خاک سوریه با استفاده از تجارب همین افسران اخراجی نیروهای خود را آموزش وسازماندهی کرد وسپس با استراتژی ایجاد رعب و وحشت راهی عراق شد .

آیا می خواهید لبخندی بر لبانتان بنشیند ؟

پس بخوانید و بدانید که :

زمانی که داعش به موصل حمله کرد وزیر دفاع فعلی عراق آنجا بود شب صدای گلوله می آمد فکر کرده بودند عروسی است .

زمانی داعش به موصل حمله کرد حداقل شصت و پنج هزار نیروی رزمی ( انتظامی و ارتش ) در موصل بود .

هشت گردان زرهی با تجهیزات کامل شامل اودات سنگین در موصل وجود داشت . ( هر گردان بالغ بر چهارصد وپنجاه نفر است )

گروه داعش با حدود دو هزار نفر موصل را فتح کرد . ( نیروهای عمل کننده فقط سیصد نفر بودند )

یکی از نظامیان فراری می گوید: زمانی که نظامیان موصل را ترک کردند تازه متوجه شدند که نیروهای داعش ( واحدهائی که از سوریه به قصد تصرف موصل حرکت کرده بودند ) حداقل سی کیلومتر هنوز تا موصل فاصله داشتند .

او می گوید: نظامیان فراری پس از متوجه شدن اینکه نیروهای مهاجم هنوز سی کیلومتر تا آنها فاصله داشتند و آنها فقط از سیصد نفر شکست خورده و فرار کرده اند به گریه افتادند .

آیا میدانید داعش پس از ورود به موصل صاحب تجهیزات نظامی برای مسلح کردن بیش از شصت هزار نفر شد . بعلاوه تجهیزات ادوات سنگین زرهی مثل توپ ، تانک ، موشک های دوربرد ( صمود ) به استعداد هشت گردان را بدست آوردند .

و چهارصد وهشتاد میلیون دلار از بانکهای موصل بدست داعش افتاد .

ارتش عراق درحالیکه شش هزار نیروی آموزش دیده ( تحت نظر آمریکائیان ) در رمادی داشت مورد حمله داعش قرار گرفت داعش با حدود دویست نفر به رمادی حمله کرد.

ارتش عراق با برجا گذاشتن کلیه تجهیزات نظامی ( بیش از دوهزار تانک پیشرفته ) با آویزان شدن به جیپهای نظامی از رمادی گریختند .

و اما ...

و اما آیا می شود احساس کسانی را درک کرد :

که بدست داعشی ها اسیر شدند و در میدان شهر دست بسته سربریده شدند . ( جرمشان شیعه بودن ، مسیحی بودن و ... )

احساس زنان و دخترانی که به اجبار باید جهت ازدواج با نیروهای داعش نام نویسی کنند .

احساس مردانی که باید همسرانشان را به این وحشی ها بسپارند تا مورد تجاوز قرار گیرند .

احساس زنانی که چاقو به دست شوهرانشان داده اند تا در صورتی که داعشی ها خیال نا جوانمردانه ای داشتند با رضایت خودشان آنها را بکشند تا بدست داعش نیفتند .

احساس زنان و دخترانی که بعلت خودداری از ازدواج با داعشی ها در میدان شهر موصل گردن زده شده اند .

احساس دانشجویان دانشکده افسری اسپایکر که یکجا دست بسته بقتل رسیدند ( سنشان زیر بیست سال و تعدادشان هزاروهفتصد نفر) . تنها یک نفر جان سالم بدر برد ... ادامه دارد